محل تبلیغات شما



چقدر همه چیز تغییر کرده، چقدر همه چیز خوبه

من خوشحالترین همسر و مادر روی زمینم

نمیدونم چرا امشب دلم خواست بیام اینجا و بنویسم از حال خوش این روزهام

آخرین متنی که نوشته بودم مربوط بود به بابای تک دخترم که تولد منو فراموش کرده بود، چقدر اون موقع ها موضوعات پیش پا افتاده برام اهمیت خیلی بالایی داشته.

الان من یک زن سی ساله هستم با کلی تجربیات  

الان من ۴ ساله همسر یک مرد نمونه هستم که تا آخر عمر از دوست داشتنش سیر نمیشم

الان من مادر یک دختر ناز ۹ ماه و ۲۲ روزه هستم که قشنگترین هدیه خدا بوده برام

من دارم ثانیه به ثانیه زندگی میکنم و فراموش کردم تمام غمهای گذشتمو و هر روز با آغوش باز دخترکمو بغل میکنم،لبخند میزنم و خدارو بخاطر یک روز تازه شکر میکنم، هر شب به آغوش همسرم و تنها مرد زندگیم میرم تا تمام خستگیای روزگارو با بوسه هاش به فراموشی بسپارم.

و خدارو برای داشتن عزیزای زندگیم هر روز شکر میکنم

 


یه وقتایی به زندگیم فکر میکنم به داشته هام ، به چیزایی که داشتم و دارم و خواهم داشت .

به چیزایی که برای به دست آوردنشون تلاش میکنم .

همیشه به چیزایی که داشتم افتخار کردم و رازی بودم اما میبینم هستند آدمایی که خیلی بیشتر از من دارن اما هیچ لذتی از داشته هاشون نمیبرن و قانع نیستن .

صبح با تمام وجودم از خدا تشکر کردم بخاطر داشته هام .

بخاطر پدر و مادری که هیچوقت نذاشتن حسرت نداشتن چیزیو بخورم .

بخاطر زندگی خوبی که دارم .

بخاطر عشقی که پدر و مادرم صادقانه نثارم کردن .

بخاطر اعتماد به نفس و غروری که خدا بهم داد تا سرم و جلوی خیلی از آدما بالا بگیرم و در برابر غرور کاذبشون کم نیارم

امروز صبح به خیلی از چیزایی که دارم افتخار کردم

مخصوصا به پدر و مادری که هیچ وقت نذاشتن کم بیارم و همیشه کنارم بودن تا امروز مثل خیلی از آدما حسرت نداشته باشم .

مرسی بخاطر بودنتون امیدوارم که هیچ وقت خدا سایتونو از سرم کم نکنه .


هر وقت دیدی حوصله نداری

از بوی غذا بدت میاد

حالت مزخرف استفراغ داری

خوابت میاد

بی حوصله شدی

دلت می خواد به همه چیز گیر بدی

دلت لجبازی میخواد

دوست داری پاچه دوست پسرت و بگیری

دوست داری بزنی لحش کنی

ازش بدت میاد

فکر میکنی بوی بد میده

از لباس پوشیدنش بدت میاد

دلت میخواد چشماشو در بیاری بزاری کف دستش

دلت میخواد دستش بهت نخوره

دلت میخواد ی چیزی از تو حرفاش در بیاری تا گیر بدی دعوا راه بندازی

دلت میخواد نبش قبر کنی مشکلات گذشت رو بریزی بیرون بحث کنی

خوشت میاد بهش زد حال بزنی

از تمام حرکاتش بدت میاد

اصن از اینکه ننش زایدتش ناراحتی

اصن دلت میخواد همش تنها باشی

اصن دلت میخواد پشتتو کنی ب همه و محل ب هیچکی نذاری مخصوصادوست پسرت

بدان و آگاه باش ک وقتِ ت و سگ شدی و دوزِ ایراد گرفتنت بالاساگر یه سرِ سوزنم ب من رفته باش طبیعیِ این حرکاتت


نمیدونم از کجا شروع کنم ، همیشه حرف زدن در مورد خودم برام سخت بوده ، عادت کردم به یه سکوت بلند ، سکوتی که بی شک با خودم تا گور میبرم .

خیلی حرفا داشتم برای گفتن شاید یه توضیح طولانی در مورد اتفاقات این هفته که چرا اینقدر بهم ریخته بودم ، دیشب خیلی فکر کردم و تصمیم گرفتم به سکوتم ادامه بدم و مثل همیشه فراموش کنم . دلم نمیخواد فکر کنید از دست شما دو تا ناراحتم یا اتفاقی تو خونه افتاده که من و بهم ریخته ، اگه گاهی وقتا بهم میریزم برای خاطرات تلخ گذشتمه ، اتفاقاتی که هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه ، اتفاقی که باعث شد سکوت و یاد بگیرم .

گاهی وقتــــــــا فشار عصبی خیلی روم زیاد میشه مثل همین روزایی که فقط دوست دارم تنها باشم و هیچ جایی همراهیتون نمیکنم البته این اتفاق درست میشه باز بر میگردم به این زندگی .

این حرفارو زدم تا بدونید این خاطرات همیشه با من هست و هر لحظه ممکنه حاله من و خراب کنه . نپرسین که چی گذشته به من چون توضیحی ندارم . اما حالا که با هم زندگی میکنیم میخوام که درکم کنید و در این مواقع فکر نکید از شما ناراحتم یا تو خونه اتفاقی افتاده ، منم سعی میکنم وقتی حالم خرابه بیشتر سر کار بمونم تا کمتر تو خونه باعث ناراحتی شما بشم ، مثل همین روزا که اولین نفر تو شرکت بودم و آخرین نفر میومدم بیرون .

مرسی که با صبر و حوصله تحملم میکنید .

پ1 : .عزیزم مرسی که این روزا با تمام وجودت تلاش کردی تا جو خونه رو به حالت اولش برگردونی ، تلاش کردی تا بفهمی تو این مغز من چی میگذره و چقدر صبورانه این لحظات و کنارم بودی مثل خواهری که هیچوقت نداشتم . مرسی مرسی مرسی

پ2 : .عزیزم از وقتی که یادم میاد دوست داشتیم با هم همخونه باشیم برای دانشگاه با هم درس خوندیم اما قسمت نبود که با هم به یک شهر دیگه برای درس بریم حالا نزدیک به یک ساله که با هم تهرانیم و بی شک بدون دلخوری نبوده اما دوست دارم حالا که همخونه شدیم و رویاهای قدیم به واقعیت رسیده بیشتر همدیگرو درک کنیم ، اگر گاهی بهم میریزم اگر حرف نمیزنم بی شک مقصر تو نیستی ، تمام اتفاقات بد زندگی من همون 4 سال دانشجویی تو اتفاق افتاد که کنارم نبودی ، راضیه با تمام وجودم من اون چهار سال شکستم ، شکستنی که هیچوقت درست نمیشه و قابل جبران نیست ، ببخش که نمیتونم توضیح بدم که چی بهم گذشته اما میخوام که درکم کنی چون توام از جنس منی ، اگر گاهی بهم میریزم اگر اخم میکنم اگر بی توجهی میکنم بی شک مقصر تو نیستی فقط من تورو به خودم خیلی نزدیک میبینم که غم هامو بر سر تو خالی میکنم . درکم کن و بخاطر تمام اتفاقات من و ببخش .

پ3 : حالا برید کشوی آخر میز آرایش باز کنید گوشه سمت راست یه هدیه براتون گرفتم بردارید و من و برای این هفته که گذشت ببخشید .

 

                                                                                            دوستـــــــــــــــــــــون دارم

                                                                                                       


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ تخصصی مهندسی عمران و سازه